جدول جو
جدول جو

معنی باز آمدن - جستجوی لغت در جدول جو

باز آمدن
برگشتن، رجعت کردن، بازآوردن، تجدید کردن، برگرداندن
تصویری از باز آمدن
تصویر باز آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
باز آمدن
دوباره آمدن، برگشتن، به جای خود برگشتن، برای مثال اگر آن طایر قدسی ز درم بازآید / عمر بگذشته به پیرانه سرم بازآید (حافظ - ۴۸۰)
تصویری از باز آمدن
تصویر باز آمدن
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باد آمدن
تصویر باد آمدن
وزیدن باد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بار آمدن
تصویر بار آمدن
تربیت شدن، پرورش یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساز آمدن
تصویر ساز آمدن
سازگار آمدن، درست در آمدن، موافق بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بار آمدن
تصویر بار آمدن
((مَ دَ))
تربیت شدن (چه خوب چه بد)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بازآمدن
تصویر بازآمدن
((مَ دَ))
دوباره آمدن، برگشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بسر آمدن
تصویر بسر آمدن
بانتها رسیدن تمام شدن، مردن در گذشتن، جوش کردن بغلیان آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بند آمدن
تصویر بند آمدن
باز ایستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بجان آمدن
تصویر بجان آمدن
بستوه آمدن بتنگ آمدن بیزار شدن از زندگانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بجا آمدن
تصویر بجا آمدن
برآورد شدن، برآمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باهم آمدن
تصویر باهم آمدن
به اتفاق یکدیگر آمدن معا آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز نمودن
تصویر باز نمودن
نشان دادن ارائه کردن، بیان کردن شرح دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دراز آمدن
تصویر دراز آمدن
طولانی گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهم آمدن
تصویر بهم آمدن
پیوستن دو چیز سر بهم آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز کردن
تصویر باز کردن
گشاده کردن (در و مانند آن) گشوده کردن مفتوح ساختن، وا کردن گره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز دادن
تصویر باز دادن
پس دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز آوردن
تصویر باز آوردن
دوباره آوردن بر گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از براه آمدن
تصویر براه آمدن
ارشادوهدایت نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
گوشت نو آوردن، به هوش آمدن چاق شدن فربه گشتن، یا به حال آمدن، بهوش آمدن هوش خود را باز یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوز آمدن
تصویر سوز آمدن
نسیم یا باد سرد وزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز آوردن
تصویر باز آوردن
دوباره آوردن، برگرداندن، واپس آوردن، برای مثال شو تا قیامت آید زاری کن / کی رفته را به زاری باز آری؟ (رودکی - ۵۱۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراز آمدن
تصویر فراز آمدن
رسیدن، نزدیک شدن، پیش آمدن، بازآمدن، پدید شدن، برای مثال به خسته درگذری صحّتش فراز آید / به مرده درنگری زندگی ز سر گیرد (سعدی۲ - ۳۹۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاجز آمدن
تصویر عاجز آمدن
ناتوان شدن، درماندن، کنایه از خسته شدن، به ستوه آمدن، عاجز شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باز کردن
تصویر باز کردن
مقابل بستن، گشودن، وا کردن، کنایه از آمادۀ کار کردن، دایر کردن، کنار رفتن، گشودن گره، کنایه از به روشنی بیان کردن یک مطلب پیچیده، روشن کردن رادیو یا تلویزیون، گشودن راه، اصلاح موی سر یا صورت، عزل کردن، منهدم کردن، جدا کردن چیزی از چیز دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاجز آمدن
تصویر عاجز آمدن
ناتوان شدن ضعیف گشتن، فرو ماندن درماندن خسته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
نزدیک آمدن پیش آمدن، رسیدن، وارد شدن، بالا آمدن، بهم آمدن بسته شدن، پدید آمدن خلق شدن، یا فراز هم آمدن، گرد آمدن جمع شدن
فرهنگ لغت هوشیار
در بایستن وجه در می باید در پادشاهی که آن را ندارم واجب بودن ضرور بودن: لازم آید که فاصله ها از ارکان نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
لاف و گزاف گفتن چیزها بخود بستن بدورغ، جر زدن (در قمار و غیره)، دعاوی باطل کردن، چیزها بخود بستن بدروغ، لافی گزاف آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاد آمدن
تصویر یاد آمدن
بخاطر آمدن، بذهن خطور کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز نمودن
تصویر باز نمودن
((نِ دَ))
گفتن، شرح دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باز کردن
تصویر باز کردن
((کَ دَ))
چیدن، جدا کردن، پوست کندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بجان آمدن
تصویر بجان آمدن
((بِ. مَ دَ))
به تنگ آمدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بند آمدن
تصویر بند آمدن
((~. مَ دَ))
بازایستادن، بسته شدن، متوقف شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حال آمدن
تصویر حال آمدن
((مَ دَ))
بهبود یافتن، چاق شدن
فرهنگ فارسی معین